نگاهی به فيلم «همزاد» / عزمِ تزلزل‌ناپذیرِ یک مادر

یونیک تم ۲۹ خرداد ۱۴۰۱

اگر «همزاد» را ندیده‌‌اید، امکان لو رفتن داستان وجود دارد

«همزاد» (Changeling) (کلينت ايستوود، ۲۰۰۸ ) به عنوان اثری از فیلمسازی مولف، نمایان‌کننده و تجسم‌بخشِ دنیای درونی او و انعکاس‌دهنده دیدگاهش به انسان و جهان پیرامون است؛ و شخصیتِ اصلی فیلم «کریستین کالینز» (آنجلینا جولی) یک قهرمان و شخصیتِ نمونه‌ای آثار ایستوود به شمار می‌آید. مادری عمل‌گرا و درگیر بحرانی طاقت فرسا، که لحظه‌ای از پیگیری مقصود و هدف خود دست برنمی‌دارد؛ و مانند قهرمانان وسترن دائما در حرکت، تکاپو و ستیزِ خستگی‌ناپذیر با موانع و مشکلات است.

ايستوود، کارگردان و بازيگر کهنه‌کار سينمای آمريکا با کارگردانی «همزاد» در سال ۲۰۰۸ و در انتهای دهه هفتم زندگی‌اش نشان داد که با وجود تمام افت و خیزهای کارنامه فیلمسازی‌اش همچنان سینماگری زبردست و توانا است. (او همچنان تا به امروز در ۹۲ سالگی این روند ساخت فیلم‌های استاندارد و قابل اعتنا را ادامه داده است).

اگر چه «همزاد» با آثار شاخص ایستوود مثل «عزیز میلیون دلاری» و «نابخشوده» فاصله قابل توجهی دارد، اما به راحتی می‌‌توان واژه‌ی فيلم خوب را در موردش به کار برد.

«همزاد» براساس ماجرای واقعی جستجوی طولانی مادری به دنبال بچه گمشده‌اش در دهه بیست ساخته شده است. جذابيت «همزاد» هم در وهله اول به انتخاب همین وضعیت نمایشی درگیرکننده و کنجکاوی‌برانگیز «جستجوی گمشده» بر‌می‌گردد؛ و گره چالش‌برانگیز درام که می‌توان آن را در این سئوال خلاصه کرد: «چگونه امکان پذیر است مادری از پذیرفتن بچه‌ای که پلیس هویت او را به عنوان پسر گمشده‌اش تایید کرده، امتناع کند و به رغم مقاومت پلیس بتواند ثابت کند که او فرزندش نیست؟» این یکی از مجموعه سئوالات درگیر کننده و چالش‌برانگیز «همزاد» است، که حس کنجکاوی مخاطب را تحریک و او را مشتاق به همراهی و پیگیری اثر می‌کند.

مخاطب از اوایل فیلم دو روايت موازی را به صورت متناوب، دنبال می‌کند. این دو روایت با ورود پسربچه‌ای همراه با یک مرد به رستورانی در لس‌آنجلس و به موازات آن جستجوی «کریستین کالینز» به دنبال پسر گمشده‌اش در نقطه‌ای دیگر از شهر شروع می‌شود؛ و سپس جریان کشف تدریجی قتل‌های سريالی را به شکلی موازي دنبال مي‌کنیم؛ البته گاه دو روایت با هم تداخلات و پیوندهای دیالکتیکی دیدنی و جالبی پیدا می‌کنند. مثل قطعِ نمایی از بی‌تابی و پریشانی مادر در حالی که به او انگ روانپریشی زده‌اند؛ و محصور و تحت فشار است،  به نمایی از قاتل زنجيره‌ای که آزادانه و سَرِ‌حوصله مشغول تعمیرماشينش است.

نقطه قوت اصلی «همزاد» بدون شک کارگردانيِ بدون جلوه‌گری و احساس نشدنی ایستوود است. در فیلم از حرکت‌های عجيب و غريب دوربين، نماهای پُرتکلف و تمهيدات بصری مرعوب‌کننده و گل‌درشت خبری نيست؛ فيلم آن قدر روان و سیال است که گویی اصولا شخصی به عنوان کارگردان وجود خارجی ندارد.

این شیوه از کارگردانی پیش از هر چیزی محصولِ صحنه‌های به دقت فکر و طراحی شده و بدون حشو و زوائد فيلم است. به عنوان مثال می‌توانم به صحنه خداحافظی مادر در آغاز فیلم اشاره کنم: وقتی مادر برای رفتن به محل کارش از خانه خارج می‌شود پسربچه در حالی که چهره‌اش از پشت پنجره خانه به دلیل انعکاس نور، محو ديده مي‌شود، با چهره‌ای متفکر و مردد برای مادرش دست تکان می‌دهد؛ و دوربين با تانی از پنجره و سپس از خانه دور می‌شود. نتیجه همه این کُدهای بصریِ موجز، غیرصریح و تلویحی در این صحنه، حس مبهمی از حادثه‌ای ناگوار در دقایق پیش رو است.

مطالب پیشنهادی

دیدگاه های کاربران

0 نظر
انصراف

اولین نفر باشید دیدگاهی ثبت میکند